آدما گاهی...


آدمها از دروغ بیزارن ولی فقط از دروغ شنیدن نه دروغ گفتن

از خیانت هم همینطور.....

آدمها گاهی از آدمی به دورن!!!!!

آدم برفی


    معرفتم معرفت آدم برفی


    بدون اینکه خودش بخواد میسازنش


    بزور میخندوننش


    هرطور بخوان باهاش بازی میکنن


    وقتیم عکساشونو باهاش گرفتن


    میذارنش و میرن


    ولی اخم نمیکنه بازم میخنده


   و همونجا میمونه تا وقتی که تموم شه.


    کاش آدمای خاکی به اندازه ی آدمای برفی پای هم بایستند.

به یاد هم بازی های قدیم


یاد اون روزا بخیر، دوران بچگی ها


هممون عاشق بازیه دسته جمعی تو کوچه ها


یادت میاد بازی هفت سنگ و سنگای یقل دو قل؟


یا شوتا ی گل کوچیک که رفت تو گل؟


یادته سرت شکست؟خوردن به زمین چه دردی داشت!


جای زخماش دو سه تا یادگاری رو دست و پاهامون میذاشت.


قهرای اون موقع ها ساعتی بود


آشتیا از سر بی طاقتی بود


خنده ها واقعی بود نه مثل صورتکی


دلامون یه دنیابود نه فقط اتاقکی

خودت باش



خیلی ها خودشونو به آب و آتیش میزنن متفاوت باشندکه یجورایی تو چشم


باشن


ولی نمیدونن همین که خودت باشی واسه خاص شدن کافیه


چون خدابه اندازه ی کافی همه ی آدم ها رو متفاوت آفریده


این روزها خیلیا به دنبال خاص شدنن،خاص شدن زیادی عادی شده!نه؟


سلام بر هیئت اهل عزا


حسین جان ماکه غرق اشک و ماتم در غمت شویم


ترسم از آن است که مهدی بیاید و کوفی صفت شویم

یا حسین


فرات زتشنگی رقیه ریخت عرق شرمساریش      که رودی خود را برای او کرد جاریش


گرفرات را توانی بود همچو موج میدوید              به طرف رقیه و چشم انتظاریش


گر لبان رقیه را میدیدند رودهاودریاها                  میخروشیدند برای تشنگی و بیقراریش


تشنگی فقط ازآب نبود،تشنگیه وفاست                  که از جفای کوفه بودو بی وفاییش


کاش تمام جهان میدید زینب را                            با آن دل سوخته و زخم کاریش


آنگاه تمام دلان عاشق میشدند و                            قلوب می شد از عشق کربلاییش


مارا گر ز یاران حسین بودن نباش سزا                ای کاش بدهند به ما حلقه ی غلامیش


گر ما رانپسندند به غلامی،التماس کنیم                 که باشیم خاکی به زیر پای راهیش


ماه

دوباره شب شد و رو به آسمان کردم


 آسمان پیراهن ستاره دار بر تن کرد


دامن تاریک خود روشن کرد


سلامی به ماه درخشان کردم


قلب من به قلب ماه پل میزند


چشم من به چشم ماه زل میزند


روی چهارده روزه اش،بوسه باران کردم


نگین  آسمان شب،ماه زیبای سپید


حریر زیبای مهتابی به خود میپیچید


من هم در خیال خودلباس مهتابی برتن کردم


ماه را گفتم:باز خواهی آمد در خوابم؟


ماه گفت:من همیشه بر شبت می تابم.


کاکتوس


گل سرخ مال شما ....


من به کاکتوس لب تاقچه ام قانع شدم


هرچه ماندنی تر بهتر.




به ناچار باید خورد تمام غم و درد هارو


وگرنه .....


آنها   بی رحمانه تورا می بلعند!!!!!


پرنده


پرنده ی در به در،نداره یه خبر که فردا باد یا بارونه


مثل اون آواره ی دیوونه شده فراوونه


اون میترسه که دیگه بهارهیچوقت نبینه


اون میترسه که تو این برف زمستون بمیره


نمیتونه از درخت خشک شده دل بکنه


رو شاخه هاش نشسته و هی داره دل دل میزنه


دل کوچیکش دیگه طاقت نداره


خودشو به دست سرما میسپاره


جیک جیک مستون بهار رو یادش اورد


کم کمک چشماشو بست،از شاخه ها افتادومرد